1105) سوره عبس (80) آیه 19 مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
4 ربیعالاول 1445 29/6/1402
ترجمه
از نطفهای او را آفرید سپس آن را مقدر فرمود [= قدر و اندازهاش را تنظیم کرد].
اختلاف قرائت
مِن نطْفَةٍ خَلَقَهُ[1]
فَقَدَّرَهُ / فَقَدَرَهُ
عموما این کلمه را از باب تفعیل و به صورت مشدد (فَقَدَّرَهُ) قرائت کردهاند؛ اما در برخی قراءات غیرمشهور به صورت ثلاثی مجرد و بدون تشدید (فَقَدَرَهُ) قرائت شده است (معجم القراءات ج 10، ص308[2])؛ که احتمالا معنایش همان معنای باب تفعیل باشد؛ کاربرد فعل «قدر» در حالت ثلاثی مجرد در قرآن کریم عموما با حرف «علی» بوده است و بدون آن و با مفعول مستقیم ظاهرا فقط در عبارت «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه» (انعام/91؛ حج/74؛ زمر/67) به کار رفته است.
نکات ادبی
نُطْفَةٍ
درباره ماده «نطف» برخی بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد: یکی چیزی از جنس زینت، چنانکه به مروارید «النَّطَف» (جمع آن: «نَطَفة») گویند و گفته شده که این کلمه به معنای گوشواره است؛ و معنای دوم آن تَر و خیس شدن است، که به آب صاف و زلال «نُطْفة» گویند یا به شبی که تا صبح بارانی نمنم ببارد «لیلةٌ نَطوف» و به عرق «نِطَاف» گویند؛ و این معنا بتدریج کاربردهای استعاری هم پیدا کرده است چنانکه کلمه «نَطَف» را برای آلوده شدن (تلطخ) به کار بردهاند و فعل «نَطِفَ» برای دلالت بر پیدا شدن عیب و فسادی در چیزی به کار رفته است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص440[3]).
اما دیگران این دومی را هم به همان اولی برمیگردانند؛ مثلا حسن جبل اصل این ماده را «قطره قطره سرازیر شدن یک مایع از ظرف خویش به نحو ترشحی که یا ناشی از سستی ظرف است ویا خود آن ظرف این را بیرون میاندازد» (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص2217[4]) دانسته یا مرحوم مصطفوی اصل این ماده را یک نحوه سیلان ضعیفی از چیزی مادی به نحو محسوس یا غیرمحسوس معرفی کرده است که آب صاف و زالال یا ترشح عرق از بدن یا ظهور یک عیب و فساد از چیزی ویا ریزش نم نم باران از ابر یا خروج منی و ... را همگی از مصادیق آن دانسته است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص159[5]) و او و دیگران کاربرد آن در خصوص مروارید یا گوشواره را کاربردی استعاری از باب شباهت آن به قطره آب زلالی است که در حال چکیدن است (همان، ص159[6]؛ کتاب العین، ج7، ص436[7]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص811[8]).
اما از این ماده تنها کلمهای که در قرآن کریم به کار رفته است کلمه «نطفه» است که در فارسی هم به کار میبریم: «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ» (نحل/4)، «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ» (مومنون/13)، «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى» (قیامت/37)، «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ» (انسان/2)، «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» (عبس/19). درباره این کلمه توضیح دادهاند که این کلمه بر وزن «فُعلَة» (همانند لقمه) به معنای چیزی است که به صورت قطرهای و ترشحی از چیزی سرازیر میشود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص160[9]).
با توجه به اینکه نطفه انسان از منی اوست، کاربرد آن در خصوص منی تقریبا به صورت اصطلاح در زبان عربی ثابت شده است و در تفاوت «نطفه» و «منی» هم توضیح دادهاند که در کلمه «نطفه» دلالتی بر «مایع اندک» بودن است و از این حیث بر آن اطلاق میشود؛ اما کلمه «منی»، چنانکه قبلا به تفصیل بحث شد (در جلسه 395 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-37)، مادهاش در اصل به معنای «تقدیرِ» (=اندازهگیریِ) چیزی میباشد و به «منیِ» انسان و حیوانات از این جهت «منی» میگویند که خلقت آنها از این طریق مقدر شده است (همچنین ر.ک: الفروق فی اللغة، ص307-308[10]).
ماده «نطف» و کلمه «نطفه» جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
خَلَقَهُ
درباره این کلمه ذیل آیه قبل توضیحاتی گذشت.
فَقَدَّرَهُ
قبلا بیان شد که ماده «قدر» دست کم در دو معنای اصلی به کار میرود: یکی بر «اندازه» و مقدار و «مبلغ» (= حد بلوغ و غایت شیء) و کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت میکند و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان میرساند، قَدَر گویند؛ و دیگری همان معنای رایج «قدرت» (= توانایی) است که وضعیتی است که شخص توانایی و تمکن بر انجام کاری دارد.
در این میان برخی معنای اول را اصل قرار داده، و بر این باورند که «قدرت» را از این جهت «قدرت» گفتهاند که شخص را به آن غایتی که میخواهد میرساند و «رجلٌ ذو قُدرةٍ: شخص قدرتمند» یعنی کسی که تواناییهایش به گونهای است که در کارهای مورد نظر، به آن حد و اندازهای که دلش میخواهد، میرسد؛ اما برخی معنای دوم را اصل قرار داده و گفتهاند اصل این ماده «توانایی بر انجام یا ترک کار» است و «تقدیر» نیز دلالت بر اجرای قدرت در خارج میکند و «قَدَر» به معنای «قضاء» از این باب است که بعد از قدرت داشتن، اجرای آن کار قطعی میشود و «قَدَر» به معنای اندازه و مقدار هم اسم مصدر است و به معنای آن چیزی است که حاصل تقدیر و اظهار قدرت میباشد.
«تقدیر» را به معنای ترتیب دادن کار بر اساس مقداری دانستهاند.
جلسه 1027 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-60/
حدیث
1) در حدیث «2.الف» ذیل آیه 17، روایتی از امام باقر ع گذشت. امام ع در ادامه آن فرمودند:
سپس نسب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را وصف کرد و چگونگی آفرینش وی و آنچه را خداوند با آن به وی کرامت داده است بیان کرد و فرمود: «از چه چیزی وی را آفرید؛ [از نطفه]»؛ یعنی از طینت پیامبران «وی را آفرید؛ پس تقدیر وی را رقم زد» برای خوبی.
تفسیر القمی، ج2، ص406؛ مختصر البصائر، ص163
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ [أَبِی بَصِیرٍ] عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ...
ثُمَّ نَسَبَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَنَسَبَ خَلْقَهُ وَ مَا أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ: «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ [مِنْ نُطْفَةٍ]» یَقُولُ: مِنْ طِینَةِ الْأَنْبِیَاءِ «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» لِلْخَیْرِ.
فرازهای بعدی این حدیث امام باقر ع ضمن آیات بعد خواهد آمد. (این حدیث با طول و تفصیل بیشتری ذیل آیه 17 و به عنوان حدیث «2.ب» گذشت)
2) از یکی از اهل سنت روایت شده است که میگفت: من بارها در مجلس امام صادق ع حاضر میشدم و به خدا سوگند مجلسی پربارتر از مجالس وی ندیدم؛
وی روزی به من فرمود: عطسه از کجا بیرون میآید؟
گفتم: از بینی.
فرمود: درست اشتباه کردی!
گفتم: فدایت شوم؛ پس از کجا بیرون میآید؟
فرمود: از تمام بدن؛ همان طور که نطفه هم از تمام بدن بیرون میآید و البته محل خروج آن، آلت است. سپس فرمود: آیا ندیدهای که وقتی انسان عطسه میکند کل بدنش به حرکت درمیآید؟!
الکافی، ج2، ص657
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَوَاهُ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْعَامَّةِ قَالَ:
کُنْتُ أُجَالِسُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَا وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَجْلِساً أَنْبَلَ مِنْ مَجَالِسِهِ؛ قَالَ فَقَالَ لِی ذَاتَ یَوْمٍ:
مِنْ أَیْنَ تَخْرُجُ الْعَطْسَةُ؟
فَقُلْتُ مِنَ الْأَنْفِ!
فَقَالَ لِی: أَصَبْتَ الْخَطَأَ.
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ أَیْنَ تَخْرُجُ؟
فَقَالَ: مِنْ جَمِیعِ الْبَدَنِ کَمَا أَنَّ النُّطْفَةَ تَخْرُجُ مِنْ جَمِیعِ الْبَدَنِ وَ مَخْرَجُهَا مِنَ الْإِحْلِیلِ.
ثُمَّ قَالَ: أَ مَا رَأَیْتَ الْإِنْسَانَ إِذَا عَطَسَ نُفِضَ أَعْضَاؤُهُ ...[11]
3) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
همانا نطفه وقتی در رحم قرار میگیرد خداوند عز و جل فرشتهای را میفرستد که از خاکی که قرار است در آن دفن شود برمیگیرد و آن را در نطفه ذوب میکند؛ و همواره دل او بدان مایل است تا اینکه در آن دفن شود.
الکافی، ج3، ص203
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی مِنْهَالٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:
إِنَّ النُّطْفَةَ إِذَا وَقَعَتْ فِی الرَّحِمِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکاً فَأَخَذَ مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِی یُدْفَنُ فِیهَا فَمَاثَهَا فِی النُّطْفَةِ فَلَا یَزَالُ قَلْبُهُ یَحِنُّ إِلَیْهَا حَتَّى یُدْفَنَ فِیهَا.[12]
4) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
همانا در بهشت درختی است به نام «مُزن»* که هنگامی که خداوند بخواهد مومنی را بیافریند قطرهای از آن میچکاند و آن قطره به هیچ سبزی یا میوهای برخورد نمیکند که مومن یا کافری از آن بخورد مگر اینکه خداوند از صلب وی مومنی را بیرون میآورد.
* پینوشت:
«مزن» در لغت به معنای ابر سفید و بارانزا است که یکبار در قرآن کریم به کار رفته و دربارهاش قبلا بحث شد؛ ر.ک: جلسه 1036 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-69/؛ و احتمال دارد کلمه مزن در آن آیه هم اشاره به این حقیقت ملکوتی باشد.
الکافی، ج2، ص14
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُسْلِمٍ الْحُلْوَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الصَّیْقَلِ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً تُسَمَّى الْمُزْنَ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ مُؤْمِناً أَقْطَرَ مِنْهَا قَطْرَةً فَلَا تُصِیبُ بَقْلَةً وَ لَا ثَمَرَةً أَکَلَ مِنْهَا مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ إِلَّا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صُلْبِهِ مُؤْمِناً.
5) در فرازی از یکی از خطبههای امیرالمومنین ع آمده است:
... آنچه آفرید از مادّتى نبود که ازلى است، و نه از نمونههایى که ابدى است، بلکه آفرید آنچه را آفرید، و حدّ آن را بر پا داشت، و صورت داد آنچه را داد، و در نیکوترین صورتش نگاشت. هیچ چیز از فرمان او سر برنتابد، و او از طاعت چیزى سودى نیابد. علم او به مردگانى که رفتهاند همچون علم او به زندگانى است که ماندهاند، و علم او به آسمانهاى برین چون علم اوست به زمین فرودین.
اى آفریده راست اندام، و پدیده نگاهدارى شده در تاریکیهاى ارحام، و در پردههایى نهاده و هر پرده بر دیگرى فتاده. آغاز شدى از آنچه برون کشیده شد از گل و لاى، و نهاده شدى در آرامگاهى بر جاى (مومنون/12-13)، تا مدّتى که دانسته است و زمانى که قسمت شده است. در دل مادرت مىجنبیدى، نه خواندن را پاسخى توانستى گفت، و نه آوازى را توانستى شنفت. سپس از قرارگاهت بیرون کردند [و به خانهاى در آوردند] که آن را ندیده بودى، و راههایى که سود آن را نشناخته...
نهجالبلاغه، خطبه163 (اقتباس از ترجمه شهیدى، ص166-167)
... لَمْ یَخْلُقِ الْأَشْیَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِیَّةٍ وَ لَا مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِیَّةٍ بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ لَیْسَ لِشَیْءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ وَ لَا لَهُ بِطَاعَةِ شَیْءٍ انْتِفَاعٌ عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِینَ کَعِلْمِهِ بِالْأَحْیَاءِ الْبَاقِینَ وَ عِلْمُهُ بِمَا فِی السَّمَاوَاتِ الْعُلَى کَعِلْمِهِ بِمَا فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى.
أَیُّهَا الْمَخْلُوقُ السَّوِیُّ وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِیُّ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ! بُدِئْتَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ وَ وُضِعْتَ فِی قَرارٍ مَکِینٍ إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ تَمُورُ فِی بَطْنِ أُمِّکَ جَنِیناً لَا تَحِیرُ دُعَاءً وَ لَا تَسْمَعُ نِدَاءً، ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا ...[13]. [14]
6) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
قدر و اندازه هر کس به قدر همت اوست.
نهج البلاغة، حکمت 47
وَ قَالَ امیرالمومنین ع: قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه.
تدبر
1) «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»
بعد از اینکه در آیات قبل انسان را به خاطر کفرورزیاش مواخذه کرد و سوال کرد که از چه چیزی او را آفرید؟! در این آیه پاسخ را میدهد؛ که این نوع پاسخ نشان میدهد که آن سوال صرفا برای تلنگر زدن بوده است؛ نه اینکه واقعا استفهامی در کار باشد. در این پاسخ اولا :من نطفه» را بر فعل مقدم کرد (که دلالت بر تاکید بر آن دارد) و ثانیا «نطفه» را به صورت نکره آورد که اغلب توضیح دادهاند که این نکره آوردن دلالت بر تحقیر دارد (یعنی: از یک نطفهای، که خیلی مهم هم نیست)؛ و در واقع با این نحوه بیان میخواهد بفرماید؛ وقتی که از یک نطفه حقیر و پست آفریده شده واقعا چه جای چنین طغیان و سرکشیای است؟ (المیزان، ج20، ص206[15]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص57[16]).
2) «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»
به آفرینش خود از نطفه ناچیز بنگرید تا از کفر و غرور دست بردارید (تفسیر نور، ج10، ص386)
3) «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ»
خلقت انسان: از خاک یا از نطفه؟
در این آیه و آیات دیگری (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ، نحل/4؛أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ، یس/77؛ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً، انسان/2) بیان شده است که خداوند انسان را از نطفه آفرید؛ و در آیات دیگری بر خلقت وی از تراب (خاک) یا طین (گِل) تاکید شده است (مانند: مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ، روم/20؛ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً، انعام/2؛ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ، مومنون/12؛ الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ، سجده/7؛ فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ، صافات/11؛ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ، ص/71). چگونه بین این دو دسته آیات میتوان جمع کرد:
الف. آفرینش از تراب و طین، اشاره به خلقت اولین انسان است؛ و آفرینش از نطفه اشاره به روند آفرینش انسانهای بعدی؛ چنانکه تصریح آیه «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهین» (سجده/7-8) و ظهور اولیه بسیاری از آیات (مانند: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً» (کهف/37)، «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ» (حج/5) ، «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» (روم/20)، «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً» (فاطر/11)، «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً» (غافر/67)) بر این دلالت میکند.
ب. اشاره به دو مرتبه از مراتب آفرینش انسان است؛ یک مرتبه مرتبهای که وجود وی از خاک است، که تعبیر مادی آن شاید همین باشد که همه عناصر تشکیل دهنده بنده انسان عناصری است که در خاک و زمین یافت میشود؛ و دیگری مرتبه خاص آفرینش انسان است که از نظفه رقم خورده است؛ و به نظر میرسد ظاهر آیه «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ، ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکین» (مومنون/12-13) و برخی از احادیث (مثلا حدیث3) موید این نگاه باشند و در این صورت در توجیه آیات ذیل بند الف، شاید بتوان گفت تعبیر «ثم» در آیات فوق، دلالت بر تاخیر در مرتبه دارد نه دلالت بر تاخیر زمانی.
ج. ...
4) «فَقَدَّرَهُ»
در این آیه، بعد از اشاره به آفرینش او از نطفه، تاکید دارد بر تقدیری که در خصوص وی رقم زده است؛ درباره مراد از این تقدیر گفتهاند:
الف. مقصود تقدرهایی است که وی را از مرحلهای به مرحله بعد وارد کرد: نطفه را به علقه و علقه را به مضغه و ... تا آخرین مراحل آفرینش وی که مذکر یا مونث باشد، اعضاء و جوارحش چگونه باشد و عمر و روزیاش چه باشد و نهایتا کارش به سعادت بیانجامد یا به شقاوت (مجمع البیان، ج10، ص665[17]؛ ابنعباس، به نقل البحر المحیط، ج10، ص409[18]؛ و فراء، به نقل مفاتیح الغیب، ج31، ص57[19])
ب. مقصود همان سر و سامان دادن وجود وی است شبیه آنکه در جای دیگر فرمود: «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» (کهف/37) (زجاج، به نقل مفاتیح الغیب، ج31، ص57[20]).
ج. مقصود تعیین اندازه و کمیت و کیفیت هریک از اعضا و جوارحی است که خداوند بر اساس مصلحت متناسب با وجود وی برای او مقدر کرده است؛ شبیه آیه «وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (فرقان/2) (مفاتیح الغیب، ج31، ص57[21]؛ الکشاف، ج4، ص703[22]) یعنی حد و اندازههای وجودیای را که از آن نمیتواند تجاوز کند و در آن محدوده باید زندگی اش را دامه دهد مقرر فرمود (المیزان، ج20، ص206-207[23]).
د. ...
5) «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
آفرینش انسان تصادفى نیست، بلکه از روى حساب و کتاب و تقدیر و اندازهگیرى است. (تفسیر نور، ج10، ص387)
6) «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
با اینکه سوال فقط درباره این بود که اانسان از چه آفریده شده است؛ در پاسخ علاوه بر اینکه از نطفه آفریده شده، به اینکه تقدیری در او رقم خورده است اشاره کرد. این نشان میدهد برای شناخت حقیقت انسان همان طور که باید ابتدای آفرینش وی جدی گرفته شود، تقدیری که در او رقم خورده است نیز جدی گرفته شود؛ و بعید نیست که این تقدیر در متن خود همین نطفه باشد چنانکه در جای دیگر این نطفه را نطفه امشاج (نطفهای که آمیزهای از ظرفیتهای گوناگون است) نامید و فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً: ما انسان را از نطفهاى اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وى را شنوا و بینا گردانیدیم» (انسان/2).
نکته انسانشناسی: تقدیر انسان
اساسا نظام آفرینش الهی چنین است که هر چیزی را که آفریده تقدیری در او رقم زده است: «خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً: همه چیز را آفریده و هر یک را به تناسب حال او اندازهگیرى کرده است» (فرقان/2)؛ و این بدان معناست که اساسا هر چیزی با قدر و اندازه معینی آفریده شده است: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ: ماییم که هر چیزى را به اندازهای آفریدهایم.» (قمر/49)؛ و در این آیه به اینکه انسان هم از این جهت شبیه سایر مخلوقات است اشاره شده است.
در تلقی عوامانه قبول تقدیر به معنای مجبور دانستن است؛ در حالی که در معارف قرآنی اصلا چنین تلازمی نیست؛ بلکه معنای تقدیر اندازه معینی برای هر چیزی قرار دادن است، که آن چیز در آن حد و اندازه قدرت مانور دارد؛ و به همین مناسبت است که فلاسفه توضیح داده اند که اساسا اختیار داشتن در تقدیر انسان است؛ یعنی قدر و اندازه انسان چنین است که لازمه وجود او اختیار است؛ و اساسا اختیار نداشتن یعنی قدر و اندازه انسان را درست نفهمیدن.
به هر حال آنچه مهم است این است که هرمخلوقی باید قدر و اندازه خود را بشناسد تا بتواند حداکثر بهرهبرداری را از امکاناتی که خداوند به او داده است به عمل آورد؛ و نکته بسیار جالب در خصوص انسان این است که این تقدیر انسان یک تقدیر سیال است که در ادبیات دینی از این سیالیت تقدیر انسان با تعبیر «بداء» یاد شده است؛ به تعبیر دقیقتر تقدیر نظام آفرینش انسان به گونهای است که در حالی که از ابتدا برای او قدر و اندازه خاصی رقم خورده (که اگر چیزی قدر و اندازهای معین نداشته باشد هیچ گونه تعینی نخواهد داشت)، در عین حال هر چیزی که برای انسان مقدر شده باشد ظرفیت این را دارد که عوض شود و تقدیر جدیدی برای او رقم بخورد[24] (این حقیقت ویژه در وجود آدمی را میتوان «تعین بالقوه» نامید که مهمترین ممیزه انسان از سایر موجودات است و آن را به تفصیل در مقاله «فطرت به مثابه یک نظریه انسانشناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن» توضیح دادهام:
اینجاست که احادیثی همچون «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه» (حدیث6) معنای عمیقتری از آنچه در نگاه بدوی دارند پیدا میکنند: اینکه قدر و اندازه هر کس به قدر همت اوست، یعنی همت و عزم و افق نگاه هرکس میتواند تقدیر وی را دگرگون سازد و هر انسانی با همت خویش میتواند به برترین افقهای ممکن در عالم برسد. از این منظر تعبیر «ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ» در آیه بعد میتواند دلالتهای سلوکی بسیار جالبی داشته باشد، که ان شاء الله در تدبرهای آن آیه اشاره خواهد شد.
[1] . أخفى أبو جعفر التنوین فی الخاء (معجم القراءات ج 10، ص308).
[2] . قراءة جمهور الناس «فَقَدَّرَهُ» بشد الدال.
وقرأ بعض القراء «فَقَدَرَهُ» بتخفیفها.
[12] . در تفسیر القمی (ج2، ص215) ذیل آیه «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها- مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ» آمده است:
قَالَ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى النَّبَاتِ وَ التَّمْرِ وَ الشَّجَرِ فَتَأْکُلُ النَّاسُ مِنْهُ وَ الْبَهَائِمُ فَتَجْرِی فِیهِم.
[13] . فَمَنْ هَدَاکَ لِاجْتِرَارِ الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْیِ أُمِّکَ وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ هَیْهَاتَ إِنَّ مَنْ یَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِی الْهَیْئَةِ وَ الْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ الْمَخْلُوقِینَ أَبْعَد
[14] . این احادیث هم به نظر مرتبط با این آیه میآید اما شاید بهتر باشد ذیل آیات دیگری که درباره ابتدای آفرینش انسان است بیاید:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِی مُنَاجَاتِه ... یَا مُوسَى أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا إِلَهُک ... إِنِّی أَنَا السَّیِّدُ الْکَبِیرُ إِنِّی خَلَقْتُکَ مِنْ نُطْفَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» مِنْ طِینَةٍ أَخْرَجْتُهَا مِنْ أَرْضٍ ذَلِیلَةٍ مَمْشُوجَةٍ فَکَانَتْ بَشَراً فَأَنَا صَانِعُهَا خَلْقاً فَتَبَارَکَ وَجْهِی وَ تَقَدَّسَ صَنِیعِی لَیْسَ کَمِثْلِی شَیْءٌ وَ أَنَا الْحَیُّ الدَّائِمُ الَّذِی لَا أَزُول... (الکافی، ج8، ص44)
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ النُّطْفَةَ الَّتِی مِمَّا أَخَذَ عَلَیْهَا الْمِیثَاقَ فِی صُلْبِ آدَمَ أَوْ مَا یَبْدُو لَهُ فِیهِ وَ یَجْعَلَهَا فِی الرَّحِمِ حَرَّکَ الرَّجُلَ لِلْجِمَاعِ وَ أَوْحَى إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِی بَابَکِ حَتَّى یَلِجَ فِیکِ خَلْقِی وَ قَضَائِیَ النَّافِذُ وَ قَدَرِی فَتَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَهَا فَتَصِلُ النُّطْفَةُ إِلَى الرَّحِمِ فَتَرَدَّدُ فِیهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ تَصِیرُ عَلَقَةً أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ تَصِیرُ مُضْغَةً أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ تَصِیرُ لَحْماً تَجْرِی فِیهِ عُرُوقٌ مُشْتَبِکَةٌ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ مَلَکَیْنِ خَلَّاقَیْنِ یَخْلُقَانِ فِی الْأَرْحَامِ مَا یَشَاءُ اللَّهُ فَیَقْتَحِمَانِ فِی بَطْنِ الْمَرْأَةِ مِنْ فَمِ الْمَرْأَةِ فَیَصِلَانِ إِلَى الرَّحِمِ وَ فِیهَا الرُّوحُ الْقَدِیمَةُ الْمَنْقُولَةُ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَیَنْفُخَانِ فِیهَا رُوحَ الْحَیَاةِ وَ الْبَقَاءِ وَ یَشُقَّانِ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ جَمِیعَ الْجَوَارِحِ وَ جَمِیعَ مَا فِی الْبَطْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ یُوحِی اللَّهُ إِلَى الْمَلَکَیْنِ اکْتُبَا عَلَیْهِ قَضَائِی وَ قَدَرِی وَ نَافِذَ أَمْرِی وَ اشْتَرِطَا لِیَ الْبَدَاءَ فِیمَا تَکْتُبَانِ فَیَقُولَانِ یَا رَبِّ مَا نَکْتُبُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمَا أَنِ ارْفَعَا رَءُوسَکُمَا إِلَى رَأْسِ أُمِّهِ فَیَرْفَعَانِ رُءُوسَهُمَا فَإِذَا اللَّوْحُ یَقْرَعُ جَبْهَةَ أُمِّهِ فَیَنْظُرَانِ فِیهِ فَیَجِدَانِ فِی اللَّوْحِ صُورَتَهُ وَ زِینَتَهُ وَ أَجَلَهُ وَ مِیثَاقَهُ شَقِیّاً أَوْ سَعِیداً وَ جَمِیعَ شَأْنِهِ قَالَ فَیُمْلِی أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ فَیَکْتُبَانِ جَمِیعَ مَا فِی اللَّوْحِ وَ یَشْتَرِطَانِ الْبَدَاءَ فِیمَا یَکْتُبَانِ ثُمَّ یَخْتِمَانِ الْکِتَابَ وَ یَجْعَلَانِهِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ یُقِیمَانِهِ قَائِماً فِی بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ فَرُبَّمَا عَتَا فَانْقَلَبَ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ إِلَّا فِی کُلِّ عَاتٍ أَوْ مَارِدٍ وَ إِذَا بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِ الْوَلَدِ تَامّاً أَوْ غَیْرَ تَامٍّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِی بَابَکِ حَتَّى یَخْرُجَ خَلْقِی إِلَى أَرْضِی وَ یَنْفُذَ فِیهِ أَمْرِی فَقَدْ بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِهِ قَالَ فَیَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَ الْوَلَدِ فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُهُ زَجْرَةً فَیَفْزَعُ مِنْهَا الْوَلَدُ فَیَنْقَلِبُ فَیَصِیرُ رِجْلَاهُ فَوْقَ رَأْسِهِ وَ رَأْسُهُ فِی أَسْفَلِ الْبَطْنِ لِیُسَهِّلَ اللَّهُ عَلَى الْمَرْأَةِ وَ عَلَى الْوَلَدِ الْخُرُوجَ قَالَ فَإِذَا احْتُبِسَ زَجَرَهُ الْمَلَکُ زَجْرَةً أُخْرَى فَیَفْزَعُ مِنْهَا فَیَسْقُطُ الْوَلَدُ إِلَى الْأَرْضِ بَاکِیاً فَزِعاً مِنَ الزَّجْرَة (الکافی، ج6، ص13-15)
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فِی دُعَاءِ یَوْمِ عَرَفَةَ : ... اللَّهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیْکَ وَ أَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ مُقِرّاً بِأَنَّکَ رَبِّی وَ أَنَّ إِلَیْکَ مَرَدِّی ابْتَدَأْتَنِی بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئاً مَذْکُوراً وَ خَلَقْتَنِی مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی الْأَصْلَابَ آمِناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ فِی تَقَادُمِ الْأَیَّامِ الْمَاضِیَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیَةِ لَمْ تُخْرِجْنِی لِرَأْفَتِکَ بِی وَ لُطْفِکَ لِی [بِی] وَ إِحْسَانِکَ إِلَیَّ فِی دَوْلَةِ أَیَّامِ الْکَفَرَةِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَ کَذَّبُوا رُسُلَکَ لَکِنَّکَ أَخْرَجْتَنِی رَأْفَةً مِنْکَ وَ تَحَنُّناً عَلَیَّ لِلَّذِی سَبَقَ لِی مِنَ الْهُدَى الَّذِی فِیهِ [لَهُ] یَسَّرْتَنِی وَ فِیهِ أَنْشَأْتَنِی وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ رَؤُفْتَ بِی بِجَمِیلِ صُنْعِکَ وَ سَوَابِغِ نِعْمَتِکَ فَابْتَدَعْتَ خَلْقِی مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَ جِلْدٍ وَ دَمٍ لَمْ تُشَهِّرْنِی [تُشَوِّهْنِی] [تُشَبِّهْنِی] بِخَلْقِی وَ لَمْ تَجْعَلْ إِلَیَّ شَیْئاً مِنْ أَمْرِی ثُمَّ أَخْرَجْتَنِی إِلَى الدُّنْیَا تَامّاً سَوِیّاً وَ حَفِظْتَنِی فِی الْمَهْدِ طِفْلًا صَبِیّاً وَ رَزَقْتَنِی مِنَ الْغِذَاءِ لَبَناً مَرِیّاً [طَرِیّاً] وَ عَطَفْتَ عَلَیَّ قُلُوبَ الْحَوَاضِنِ وَ کَفَّلْتَنِی الْأُمَّهَاتِ الرَّحَائِمِ وَ کَلَأْتَنِی مِنْ طَوَارِقِ الْجَانِّ وَ سَلَّمْتَنِی مِنَ الزِّیَادَةِ وَ النُّقْصَانِ فَتَعَالَیْتَ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَان... (إقبال الأعمال، ج1، ص340)
[24]. این حدیث هم در همین راستا قابل توجه است:
أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ (التوحید (للصدوق)، ص364).